Sunday, December 23, 2007

بهترين داستانها

اين داستان سكس من و زن دايي عزيزمه . اين داستانو از زبونه اون مي نويسم . سلام من مهنازم و 30 سالمه , زن دايي پسر خوشگلي هستم به اسمه مسعود . مسعود از همون زمان بچگيش بسيار زيبا و جذاب بود و روز به روز زيباتر و جذاب تر هم مي شد , بطوريكه تو فاميل بهش مي گفتن صا ايران-هر روز بهتر از ديروز- . مسعود زياد پابند خانوادش نبود و چون بچه اخر خانواده بود زياد بهش گير نمي دادن . اون تو كل فاميل محبوب ترين پسر بود چون تا همين الانم هيچ بدي ازش نديديم . مسعود هميشه تنها به مسافرت ميره و هر وقت به تهران مياد مستقيما به خونه داييش- خونه ما- مياد , چون هم داييش و هم اون خيلي همدي گرو دوست دارن , مسعود از وقتي به سن جواني رسيد ديگه انقدر خوشگل شده بود كه از دختر 14 ساله تا زنه 60 ساله وقتي مي ديدنش ميخكوبش مي شدن , من حدود 2 سالي بود كه تو نخش بودم اخه واقعا داشت منو كشت از بس كه جذاب بود . خلاصه تصميم گرفتم كه مسعود رو وسوسه كنم تا شايد به مراد دلم برسم , از همون اولش من با اون خيلي راحت بودم و جلوش لباساي راحت مي پوشيدم , شوهرم هم مي دونست مسعود به زنا زياد توجه نمي كنه , واسه همين من لباساي كوتاه پيشش مي پوشيدم . يادمه تابستونه پارسال بود كه مسعود اومد خونمون و بعد از خوردن شام خوابيديم . فردا صبح كه داييش رفت سر كار, من بيدار شدم و ديدم كه هنوز خوابه , بعد رفتم براش صبحانه اماده كردم و صداش كردم و گفتم : مسعود جان , صبحانه رو ميز امادس من دارم ميرم حموم . رفتم تو حموم و لباسامو در اورم و لخت شدم و گذاشتمشون تو سبد كنار در حموم , اما حس عجيبي داشتم با تمام وجود مي خواستم براي يك بارم كه شده زيرش بخوابم . حدود يك ربعي بود كه تو حموم بودم و داشتم با كس خيس و داغم كه شر شر ازش اب ميومد بازي مي كردم كه سر و صدا اومد فهميدم كه مسعود بيدار شده , منم كه دل تو دلم نبود و واقعا مغزم كار نمي كرد و نمي دونستم كه چه جوري راضيش كنم , يهو يه فكري به سرم زد , مسعود و صدا كردم و بهش گفتم : مسعود جان ! از كمدم برام لباس و حوله مياري ؟ !! اونم گفت : باشه , و رفت و حوله و لباس اورد و در زد , گفتم : بذارشون تو رختكن روي لباسام . اونم گذاشت تو رختكن و رفت بيرون . وقتي اومدم تو رختكن تا خوىدو خشك كنم و لباس بپوشم ديدم كه لباس زير برام نيورده با خودم فكر كردم كه لابد خجالت كشيده دوباره صداش كردم و گفتم : مسعود جان ! تو كه لباساي اصليمو نيوردي عزيزم ! گفت : كدوم لباسا ؟! گفتم : لباساي زيرم ديگه , شورتو سوتينمو مي گم !!! گفت : معذرت مي خوام ولي جاشون كجاست؟ گفتم : برو از تو دراور بردار و با صداي شيطنت اميزي اضافه كردم : به نظرت هر كدوم قشنگتره بيار!!! مسعود جوابي نداد و بعد 2 دقيقه در حمومو زد و قتي درو باز كردم ديدم حواسش به تلويزيونه و هيچ نگاهي به من نمي كنه , منم كلي حالم گرفته شد , لباس زيرمو ازش گرفتم و درو بستم و لباسامو پوشيدم و اومدم بيرون و ديدم مسعود داره ماهواره نگاه مي كنه كه داشت اهنگ Dido رو پخش مي كرد , منم رفتم تو اتاقم و طبق معمول ژل بدنمو زدم و ارايش كردم اما هنوز تو فكر مسعود بودم , اخه من يا هر زني خوب مي دونه كه چطوري مردها رو تحريك كنه اما مسعود عين خيالش نبود , معطل مونده بودم كه چطوري اين بشر وسوسه نمي شه. بعد اينكه از اتاقم اومدم بيرون رفتم اشپزخونه و قهوه و بيسكويت اماده كردم گذاشتم تو سيني و رفتم سمت مبل دو نفره اي كه مسعود روش نشسته بود و بهش تعارف كردم و بعد نشستم كنارش و بهش گفتم :اين چيه ؟!! نگاه مي كني بزن كانال ديگه ببينيم چي نشون مي ده؟ اونم كانالا رو عوض كرد , يكي از كانالاي فرانسه داشت تايتانيك رو نشون مي داد به مسعود گفتم : همين خوبه بزار بمونه بعد درحين نگاه كردن به فيلم تصميم ررفتم دلمو بزنم به دريا و سر صحبتو باز كنم , بي مقدمه بهش گفتم : مسعود يه سوالي ازت بكنم مرگ من جوابمو ميدي؟ مسعود گفت : اين چه حرفيه مگه ميشه جوابتو ندم ؟ منم گفتم : راستي تو چند تا دوست دختر داري؟ مسعود كه از تعجب چشاش گرد شده بود گفت : من اصلا دوست دختر ندارم . تا اينو گفت زدم زير خنده و گفتم : باشه ا گه نمي خواي بگي اشكال نداره من مجبورت نمي كنم . اما ديدم مسعود ناراحت شد و گفت : به جون مامانم من دوست دختر ندارم . منم گفتم : اخه چرا ؟ تو به اين خوشتيپي و خوشگلي چرا دوست دختر نداري؟ گفت : خوب من نيازي به دوست دختر ندارم گفتم : مگه ميشه ؟ تو حتي هوس سكس هم نمي كني ؟!! مسعود ساكت شد و ديگه جوابمو نداد , منم گفتم : حرف بدي زدم؟ ناراحت شدي؟ گفت : نه ! اما برا من زوده , من هنوز بچم . زدم زير خنده و گفت : نو 2 متر قدته , وقت زن گرفتنته بعد ميگي بچم ؟ واقعا كه , يعني تو تا حالا به سكس حتي فكر هم نكردي؟!! گفت : چرا , ولي اين كلمه بجز بدنام كردن زنا و دخترا معني ديگه اي تو جامعه ما ندازه . ديدم بنده خدا راست ميگه , بهش گفتم : تو تا حال فيلم سكسي نديدي؟ گفت : ديدم ولي فايده اي نداره . وقتي شرايطم جور نيست بهتر به اين چيزا فكر نكنم . گفتم : چه شرايطي؟! گفت هنوز كه ازدواج نكردم , تازه ازدواج برام خيلي زوده . منم گفتم :مگه هر كي بخواد سكس كنه بايد حتما ازدواج كنه ؟ جوابمو نداد . منم كه جونم به لبم رسيده بود گفتم : باشه تو كه تموم جون منو خوردي بيا بزنم شرايطو برات راحت كنم . بعد نذاشتم حرف بزنه , دستشو گرفتمو بلندش كردم و بردمش تو اتاق خواب و نشوندمش روتخت و خودمم دراز كشيدم , نفهميدم چي شد تا بخودم اومدم ديدم دارم گريه ميكنم و به مسعود گفتم : اخه خوشگله چي ميشه منو بكني؟!!!! مسعود كه ديگه نمي تونست حرف بزنه ز زبونش بند اومده بود به سختي گفت: كي ؟!!! من ؟!! منم كه ديدم روش ني شه يواش يواش و با ناز و عشوه شلواركمو در اوردم ,اما بازم عين خيالش نبود , بعد در حاليكه با تكون دادن اروم پاهام داشتم لمبرهاي كونمو مي لرزوندم بهش گفتم : تو كه منو دوست نداري لااقل جون داييت بيا. مسعود گفت : ا گه دايي بفهمه ؟!! گفتم : ا گه تو سوتي ندي نمي فهمه . بعد تاپمو در اوردم و در حاليكه فقط شورت و كرست تنم بود مسعودو كشيدم طرف خودم . مسعود گفت : اخه من بلد نيستم . گفتم : يادت مي دم جيگر!!! اول از گردنم شروع كن و بعد برو طرف سينه هام . مسعود اروم اروم از بوسيدن گردنم شروع كرد و خيلي با حوصله رفت سراغ سينه هام و واقعا مي گم تمام پستونمو خورد حتي يه ذره جا رو هم جا ننداخت , وقتي بين دو پستونمو مي خورد داشتم ديوونه مي شدم و بعد اروم اروم دستشو روي لمبر هاي كونم مي كشيد كه خيلي بهم حال داد , بعدش يه لب درست و حسابي ازم گرفت و منو به پشت خوابوند ومنم گفتم : بايد تمام كسمو بخوري و لنگامو دادم هوا و اونا رو تا جاييكه ممكن بود از هم جدا كردم واونم شروع كرد به خوردن و ليسيدن كسم , ديگه صدام به فرياد تبديل شده بود كه حس كردم يه چيزي رفت تو سوراخ كونم , مسعود انگشتش وسطيشو كرده بود تو كونم و بعد زبونشو لوله كرد و هي مي كرد تو كسم . من ديگه داشتم ار گاسم ميشدم و چشمامو بسته بودم , تو تمام مدت ازدواجم با شوهرم همچين حالي نكرده بودم . مسعود بلند شد و شلواركشو در اورد وقتي كيرشو ديدم كلي حال كردم از كير داييش بزرگتر بود , تو همون حالتيكه پاهام بالا بود اروم كيرشو كرد تو كسم كل بدنم تير كشيد و همون موقع دوباره اور گاسم شدم اما كسم طاقت كيرشو نداشت ولي از شدت لذت تحمل مي كردم وقتي تمام كيرشو كرد تو كسم ديگه واقعا حس كردم دارم جر مي خورم , بعد مسعود شروع كرد به تلمبه زدن من كه از شدت درد تمام بدنم خيسه اب شده بود بعد مدتي كه تلمبه زد كيرشو دراوردم و كردم تو دهنم و 2-3 دقيقه واسش ساك زدم اخه اول كار از زيادي هوس كيرشو نخورده بودم , بعدش مسعودو به پشت خوابوندم و كيرشو ررفتم دستم و اروم اروم روش نشستم و شروع كردم به بالا و پايين رفتن بعد مدتي مسعود يهو خودشو بالا و پايين كرد و با سرعت زيادي تلمبه مي زد بطوري كه واقعا براي 40يه 50 ثانيه نفسم قطع شد و دوباره اورگاسم شدم , بعدش مسعود كيرشو در اورد و منو خوابوند و به من گفت : تا اخرين حد ممكن قمبل كن , من فكر كردم مي خواد منو به روش سري بكنه برا همين با خيال راحت قمبل كردم و اماده كير داغ و كلفتش شدم ولي ديدم كه مسعود داره با دستش سوراخ كونمو مي مالونه و با تف اونو خيسش مي كنه بعدم ديدم كه كيرشو گذاشت دمه سوراخم كه من سريع برگشتم و نشستم رو تخت , مسعود گفت : چي شده ؟ چرا اينطوري مي كني ؟ گفتم : اينو بي خيال شو من تا حالا از كون ندادم داييتم خيلي اصرار كرده ولي تا حالا موفق نشده ميترسم خيلي ميترسم , مسعود گفت: نترس من اروم مي كنم و هر وقت دردت اومد بگو تا در بيارم , با ترس و لرز قبول كردم , برگشتم و حسابي قمبل كردم مسعود دوباره سوراخمو خيس كرد و كيرشم خيس كرد و اروم سر كيرشو وارد كرد يه جيغ بلند كشيدم و مسعودم كه ترسيده بود وايساد و گفت : باشه باشه داد نزن ولي من كه نمي خواستم ناراحتش كنم گفتم : نه نه ادامه بده فقط يواش يواش , مسعودم همين كارو كرد و سانت به سانت كيرشو وارد مي كرد تا اينكه گفت : تموم شد همشو كردم تو كونت , بهش گفتم : حالا صبر كن تا كونم عادت كنه , اونم يه 2-3 دقيقه صبر كرد تا اينكه دردم كم شد بعد بهش گفتم : حالا اروم اروم تلمبه بزن , حس مي كردم دارم از وسط دو تيكه ميشم , بعد 2-3دقيقه احساس كردم داره ابش مياد , زود بهش گفتم : نه صبر كن !! مي خوام اب داغتو توي كسم حس كنم , جونه من ابتو بريز تو كسم . مسعود كيرشو اروم از كونم دراورد و بعد او اينكه چند بار روي چوچولم كشيد و دلمو حسابي برد فروش كرد توي كس داغم و با سرعت زياد شروع كرد به تلمبه زدن , صورتش واقعا ديدني بود اخه عرق كرده بود و موهاش ريخته بود تو صورتش , حس كردم داره ارضا ميشه و بعد يهو ابشو با تمام فشار ريخت تو كسم چقدم داغ بود انگار اتيش ريختن تو كسم , حدود يك دقيقه اي طول كشيد تا تمام ابشو بريزه تو كسم , اينقدر اب ازش اومده بود كه وقتي اروم تلمبه ميزد شلب شلب صدا مي داد و ابش از بغلاي كيرش از توي كسم ميومد بيرون . بعد افتاد توي بغلم و حدود نيم ساعتي به همون شكل كه كيرش تو كسم بود خوابيديم , البته من از درد كسم بيحال شده بودم اما خيلي حال كردم . بعد از نيم ساعت بيدار شد و ازم لب گرفت و تشكر كرد و با هم رفتيم حموم و يه دوش دونفره حسابي گرفتيم . الان يه سالي ميشه كه هر وقت مياد خونه داييش من بعنوان ميزبان با كمال ميل ازش پذيرايي مي كنم!!! ****************
من كامران هستم و 24 سالمه خاطره اي كه مي خوام براتون تعريف كنم از سال 81 شروع شد.من سال 80 وارد دانشگاه شدم و از روز اول چهره ي يكي از كاركنان دانشگاه برام آشنا بود بعد يادم اومد كه چندسال پيش در برنامه اي كه ترتيب داده بودم شركت كرده بود.چشمهاي خيلي نافذي داشت كه آدم را جذب مي كرد.ايشون استادي بودن به نام مريم و به خاطر روابط بازش با ديگران همه به نوعي باهاش حال مي كردن و رفتن به اتاقش به منزله ي تفريح بود براشون.ولي براي من حادثه از نوعي ديگه بود من نرم و آهسته بهش نزديك شدم با ردوبدل كردن كتاب ، نوار ، سي دي و . تا اينكه كارمون به تماس تلفني كشيد و مكالمات چند ساعته ي شبانه باهاش داشتم.از هر دري سخني گفته مي شد تا اينكه يه شب پرسيد دوست دختر داري؟اول تعجب كردم چون معمولا برا هم شعر مي خونديم و .. گفتم نه بعد بحث رو عوض كرد ولي يه جرقه اي اونجا زده شد كه حسابي همه چيز رو تغيير داد.خلاصه كه ما ابراز عشق و علاقه اي بهم كرديم عجيب..آخه اون 13 سال از من بزرگتر بود و شوهر هم داشت..ولي عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد.يه روز زنگ زد گفت بيا خونه مون با هم نسكافه بخوريم و گپ بزنيم.منم از خدا خواسته سر و وضعم رو مرتب كردم و خيلي سريع كتابي رو از كتابخونم انتخاب كردم ،كادو كردم و راهي كوي يار شدم.زنگ زدم صداي خوشگلي گفت كيه؟گفتم كامرانم ،گفت بيا بالا عزيزم.رفتم بالا.ديدم يه شلوار لي چسب پوشيده با يه بلوز مشكي و موهاش رو هم رنگ كرده بود.خلاصه خيلي خوشگل شده بود آخه هميشه با لباس كار(مقنعه و مانتو ) مي ديدمش.براي اولين بار دست داديم و دستم رو فشار داد و گفت خوش اومدي عزيزم.اولش روم نشد بشينم پيشش رو يه مبل تكي نشستم،گفت چرا نمياي اينجا پيش من..راستش يه خورده خجالت ميكشيدم خلاصه به چشاش كه نگاه كردم نتونستم خودم رو كنترل كنم رفتم پيشش..گفت چه دستات سرد شده بده گرمشون كنم دستم رو برد تو بلوزش لاي سينه هاش گرماي مطبوعي تا عمق وجودم رخنه كرد..بعد لبهامون رفت تو هم حالا مك نزن و لب نگير كي بگير واااااااي خيلي خوش مزه بود سينه هاش رو هم گرفتم تو دستام و فشار مي دادم و مي ماليدم صورت و گردنش رو اينقدر بوسيدم و ليس زدم كه ديدم داره واقعا حال مي كنه بعد گفت بريم اتاق خواب..اونجا كه رفتيم منو هل داد رو تخت و لباساش رو در آورد و پريد بغلم منم محكم فشارش دادم به خودم و لب گرفتم.لباسام رو يكي يكي در آورد و دستش رفت رو كيرم كه شق شده بود خيلي باحال كيرم رو مي ماليد منم رفتم سراغ سينه هاش و حسابي گازشون ميگرفتم نوك سينه هاش رو كه لاي دندونام ميذاشتم و ميكشيدم خيلي حال ميكرد و آخ و اوخ عاشقانه سر ميداد خلاصه شورتم رو در آورد و منم رفتم پايين تر سراغ شكمش دور نافش رو حسابي ليسيدم و بعد پايين تر كه رفتم اوه اوه شورتش خيس خيس بود.شورتش رو در آوردم و محكم صورتم رو چسبوندم به كسش و يه بوس محكم ازش گرفتم گفت كسم رو مي خوري گفتم جونم؟دوباره بگو عزيزم گفت كسم رو بخور،بليس ، آماده كن كه امروز مي خوام با هم حال كنيم.گفتم چشم عزيزم تو دستور بده.خلاصه لبهاي كسش رو خوردم و ليسيدم بطوريكه لبهام پر شده بود از آب مريم.بعد زبونم رو جاكردم تو كسش و تمام جاهاش رو ليسيدم ناله هاش بلند شد گفت كامران من كير مي خوام گفتم صبر كن مريم جونم هنوز كارت دارم..بعد همين طور ليس زنان رفتم پايين تر رونش رو گاز گرفتم زانوش رو ليسيدم و ساق پاش رو هم ليسيدم گفت اهل فوت فتيشي گفتم اي بدم نمياد گفت منم خوشم مياد اينو كه گفت رفتم سراغ پاش قوزك پاش رو خوردم و بعد روي پاش رو تا سر انگشتاش ليسيدم بعد انگشت شست پاش رو جاكرد تو دهنم گفت مك بزن منم امان ندادم يكي يكي انگشتاي پاش رو خوردم و ليس زدم بعد كف پاش رو ليس زدم ديدم خيلي اين كار حشري ميكندش منم كيرم مي خواست بتركه گفت كامران من كير ميخوام زود ديگه گفتم مي خواي چه كار گفت اول بده كيرتو بخورم بعد منو بكن اينو كه گفت يه ذره از آبم ريخت رو پاش منو كشيد بالا كيرم رو گرفت تو دستش و گفت واااي چه كير كلفتي داري كاش پردم رو تو زده بودي باز نتونستم آبم رو نگه دارم آبم با فشار داشت مي ريخت كه دهنش رو آورد جلو و شروع كرد به ساك زدن اونم همراه آب اومدن من اينقدر حال داد كه داشتم بيهوش مي شدم گفتم مريم بسه ديوونه م كردي گفت تو ديوونه ي خودمي حالا منو مي كني ،با اينكه آبم اومده بود ولي باز دوباره كيرم شق شد سريع كيرم رو به كسش رسوندم و جا كردم تو كسش يه آخ باحال گفت و شروع كرد به حرف زدن كامران منو محكم بكن زود باش منو بكن تند تند .منم تند تند تلمبه زدم و دوباره مي خواست آبم بياد گفتم الان آبم مياد گفت بريز تو كسم من مال توام گفتم نه عواقب داره در آوردم ريختم رو شكمش و يه مقداري هم رو كسش ريخت.بعد گفت تو واقعا فتيشي هستي گفتم به شدت گفت من دوست دارم ميسترس تو باشم ..منم خيلي خوشم ميومد كه يه زن باحال و خوشگل مثل اون ميسترس من بشه گفتم منم تو رو واقعا مي پرستم گفت از ليسيدنت معلومه پس بهت دستور ميدم كونم رو ليس بزني گفتم اي به چشم قربان رفتم سراغ كونش خيلي گوشتي و خوشگل بود واقعا هوس انگيز قبلا راه كه مي رفت چند بار ديد زده بودم و در حسرتش بودم گفت زود باش سوراخ كونم رو ليس بزن و زبونتو فرو كن تو كونم منم شكاف كونش رو از بالا به پايين و از پايين به بالا ليسيدم و بعد زبونم رو جاكردم تو سوراخ كونش مزه ي گسي رو احساس كردم اين كار خيلي بهش حال مي داد بعدا فهميدم كه از كون بيشتر حال مي كنه.خلاصه لحنش عوض شد از وقتي كه فهميد بعنوان ميسترس قبولش دارم.گفت كيرتو بيار لاي سينه هام منم گفتم چشم گفت چه كيري داري اينقدر زود زود شق مي شه خيلي خوش كير هستي گفتم آره با تو اينجوري ميشم.در همون حالت خواب رفتيم با صداي تلفن بيدار شديم كه واي هوا تاريك شده گفتم شوهرت كي بر ميگرده گفت راحت باش رفته ماموريت سه روزه قند تو دلم آب شد گفتم پس من.گفت بهت دستور مي دم امشب پيش من بموني گفتم چشم خلاصه زنگ زدم خونه و خبر دادم كه شب نمي رم ..مريم گفت من دوش ميگيرم تو هم نسكافه درست كن كه امشب نمي خوام بخوابيم ..گفتم چشم.رفت حموم و در حموم رو هم نيمه باز گذاشت منم رفتم آشپزخونه مشغول شدم همينطور فكر كردم كه چطوري شد من راه پيدا كردم خونه ي استادم و حتي باهاش ارضا شدم ياد كلاسش افتادم و خيلي احساس خوشبختي كردم با خودم گفتماين 3 واحد رو 20 مي گيرم پوززني ها ها ها .. درهمين افكار بودم كه صداي مريم اومد گفت از پاتختي يه شورت به سليقه خودت بيار گفتم چشم رفتم يه شورت توري سياه براش بردم بدنش خيس خيس بود و برق مي زد شورت رو با دستم گرفت و منو كشيد تو حموم منم باز كيرم زد بالا و حشري شدم از سر تا كف پاش رو ليسيدم و بعد ديدم مريم ميگه من شاش دارم و تو بايد بخوريش گفتم چشم قربان كسش رو آورد تو دهنم شاشيد منم با ولع عاشقانه اي قورتش دادم گفت بهم ثابت شد كه منو قبول داري گفتم من بنده ي توام مريم جونم.ديدم نگاه فاتحانه اي ميكنه و .خلاصه كنم.اون شب 3 بار ديگه تا صبح ارضا شديم و مدت 12 ساعت بيهوش رو هم افتاده بوديم..من بيدار شدم و ديدم كه واقعا ديرمه و خانواده نگران مي شن كون مريم رو اينقدر ليس زدم تا بيدار شد گفت بازم بخورش گفتم مريم جونم من ديرم شده چه كار كنم گفت غلط كردي تا 3 روز بايد اينجا باشي تازه امروز من سركار هم نرفتم و تقصير تو بود .. ازاين حرفش يه خورده ناراحت شدم گفت اين يه دستوره تو بايد اينجا بموني و الان هم مي خوام انگشت پام رو مك بزني منم پذيرفتم و صلاح ديدم كه به خونه مون زنگ نزنم .بعد بلند شديم مريم ماكاروني آماده داشت خورديم يه خورده ميوه هم چلانديم و .اتفاق جديدي افتاد كه برام قابل قبول نبود.تلفن زنگ زد مريم برداشت و خيلي با عشوه حرف زد فكر كردم شوهرشه ولي بعد كه اسمشو گفت و احسان جونش تا مغز استخوونم رو سوزوند فهميدم شوهرش نيست گفت احسان جون 5 دقيقه ديگه زنگ بزن گوشي رو گذاشت پرسيدم كي بود گفت ببين يك بنده از ريسش سوال نمي پرسه فقط مي گه چشم.گفتم تو كه گفتي مال مني..شورتش رو در آورد گفت يه دستوري بهت مي دم بايد اجرا كني گفتم چشم گفت آفرين برو از يخچال يه بطر وودكا بيار رفتم آوردم گفت بخور منم سر كشيدم يه خورده كه خوردم گلوم سوخت آخه اولين بارم بود.گفت بازم بخور كمي سرفه كردم و باز خوردم.بعد از دستم گرفت و خودش خورد..گفت ببين الان دوستم زنگ مي زنه مي خوام تلفني به اوج برسونمش تو هم بايد كمكم كني من وقتي با اون حرف مي زنم تو بايد كونم رو و كسم رو تا مي توني ليس بزني و بخوري تا منم بتونم آب اونو تلفني بيارم.مست شده بودم .گفتم چشم.تلفن زنگ زد مريم يه جرعه خورد و دراز كشيد و كونش رو داد بالا.گفت ليس بزن منم رفتم لاي كونش شروع كردم به ليسيدن گوشي رو برداشت گفت سلام احسان جونم.منم مشغول ليسيدن كون و كس مريم بودم ..صداش عوض شده بود.گفت احسان جونم دلم برا كيرت تنگ شده مي خوام بخورمش من با اينكه مست بودم ولي از اين حالت بدم اومد من داشتم مريم رو حشري مي كردم تا حرف هايي بزنه كه احسان از اون ور آبش بياد.خيلي كار سختيه ولي دستور بود ديگه.ليسيدنم رو تندتر كردم و مريم هم آخ اووخ مي كرد وبه دروغ مي گفت احسان دارم تصور مي كنم اينجايي و داري منو مي كني برا همين ناله مي كنم.خلاصه 20 دقيقه كارم همين شده بود و مريم هم سينه هاشو مي ماليد و تو گوشش احسان جملات سكسي مي گفت.بيشترين حال رو مريم مي برد..بعد مريم گفت آخه بالاخره آبت رو آوردم كاش اينجا بودي تامي خوردمش.در همون حال منو كشيد بالا و كيرم رو تو دستش گرفت ماليد به سوراخ كونش منم محكم جا كردم تو كونش يه آخي گفت و بعد براي احسانش توضيح داد كه داره تجسم مي كنه احسان كيرش تو كون مريمه.منم تند تند تلمبه زدم.خيلي خوشش ميومد چون جملات عجيبي به احسان مي گفت .حدود 10 دقيقه اي هم اينطور گذشت و اونا خداحافظي كردن مريم هم به خاطر حالي كه بهش داده بودم گفت بيا كسمو بكن منم كيرم رو جا كردم تو كسش و تا زور داشتم محكم كردمش خيلي خوشش اومده بود.روز سوم رو خواب بوديم كه مريم منو بيدار كرد و گفت كامران.منم احساس كردم اثر وودكا رفته.مريم گفت پا شو بايد بري الان شوهرم راه افتاده تا 4 ساعت ديگه مي رسه بايد اينجا رو جمع و جوركنم كه نفهمه ..پاشو آورد جلو دهنم و يكي يكي انگشتاش رو ليسيدم و .اون شب خونه غوغايي بود نگرون من شده بودن منم بهونه گيري كردم و گفتم بعدا صحبت كنيم و .. رفتم اتاقم و شروع كردم به فكر كردن..چي شده بود..مريم چه جنده اي بوده و من نمي دونستم با چند نفر ارتباط داشته ؟ اينها اذيتم مي كرد.خلاصه من دلم رو باخته بودم و كاريش نمي شد كرد..سه سال با رفت و آمدهاي پنهاني گذشت و مريم يه بار هم كه خيلي مست بوديم مجبور شد سقط جنين كنه چون دسته گل به آب داده بوديم.امسال عيد من رفتم مسافرت مريم بهم قول داد امسال از شوهرش جدا شه و با هم زندگيه جديدي رو تو يه شهر ديگه شروع كنيم.از مسافرت كه برگشتم (كلي هديه هم براش گرفتم) هر چي زنگ زدم از استاد خبري نبود.دانشگاه بخش آموزش زنگ زدم گفتند مرخصي گرفته.يه شب زنگ زد و گفت با يكي از استاداي زبان رفتن آلمان و ديگه هم بر نمي گردن ايران!!!!!!من دارم ديوونه مي شم.تقصر خودم بود ولي عشق كورم كرده بود.شوكه شدم و شبانه روزم شده اشك و ناله.خدا نصيب هچ كس نكنه.
*****************
رامين و فائزهسلام من رامين هستم18 سالمه و بچه تهرانم و رشتم کامپيوتره و خيلي هم دوستش دارم . من سکسهاي زيادي با اشخاص متفاوت دور و نزديک داشتم ولي حالا مي خوام يکي از بهترين هاش رو که با دختر داييم بود رو براتون تعريف کنماين دختر دايي من که اسمش فائزه هست ولي من بهش فازي ميگم.با من همسنه و رياضي مي خونه يه جورايي خيلي مغروره اون اخلاقي داره که زود با آدم صميمي نميشه و به قول معروف بايد يخش آب بشه و اين آب شدن يخ هم حدود دو ساعت طول مي کشه.ماجرا از اين قرار هست که :يه روز تابستان پارسال 1384حدوداي بعد از ظهر بود که رفتم خونه داييم داييم که نبود و سرکار بود و فقط زن داييم و دختر دايي کوچيکم بودن زن داييم يه شربت خيلي خنک برام آورد که هيچي بهم تو اون هوا بيشتر نمي چسبيد فازي نبود رفته بود کلاس . داشتم تيوي نگاه مي کردم که ديدم زنگ ميزنن دختر دايي کوچکم رفت جواب داد ديدم فائزه هست بعد يه سلام خشک که خيلي منو عصباني کرد رفت تو اتاقش و من دوباره رو مبل ولو شدم بعد حدودا 20 دقيقه اومد بيرون و من يهو چشمم بهش افتاد هنوز از اتاق کامل بيرون نيومده بود وقتي اونو با اون تيريپ ديدم آب از دهنم راه افتاد و نيشم وا شد ولي سريع بدون اينکه کسي بفهمه به حالت عادي برگشتم زن داييم که فازي رو با اون تيريپ ديد يه چشم غره بهش رفت که اون اصلا به تخمش هم نبود اون يه شلوارک صورتي کم رنگ چسب چسب پوشيده بود با يه تاپ بالا ناف که بند سوتينش کاملا بيرون بود و خط تون سينه هاش که حاضرم تا آخر دنيا اونا رو بوخورم . اومد و کنار من رو يه مبل يه نفره نشست و کنترل رو برداشت زد يه کانال ديگه بدون اينکه بپرسه کسي اين کانال رو نگاه مي کنه يا نه!گذشت تا نزديک شام داييم اومد و با ديدن من خيلي خوشحال شد شام رو که خورديم يه کم تو جمع کردن وسايلها کمک کردم بعد رفتم باز پاي تيوي فازي هم پاشد رفت تو اتاقش من هم که ديدم کف کردم بعد 10 ديقه در زدم و رفتم تو پشت کامم بود معلوم بود که اون هم کف کرده رفتم رو تختش که کنار ميز بود نشستم بعد يه کم همون طور که گفتم يخش داشت باز مي شد شروع کرديم حرف زدن راجع به همه چي حرف زديم ساعت نزديکاي 12:30 بود زن داييم يکم برامون خراکي آورد و گفت ما مي خوابيم شما کاري نداريد؟ ما هم گفتيم نه مرسي اون رفت و فازي کام رو خاموش کرد و اومد نشست رو تخت کنار من يه کم خراکي خورديم و بعد دراز کشيد و سرش رو گذاشت رو پام و چشماش رو بست و شروع کرد به حرف زدن , راجع به کلاسش حرف زد . اون با اينکه مغرور بود ولي بعد از اينکه يخش وا مي شد خيلي مهربون مي شد . من داشتم به حرفاش گوش ميدادم که يهو چشمام به خط سينش افتاد يهو کيرم تيک اف کرد و خفن و خيلي تابلو سيخ شد جوري که قشنگ فازي با سرش حسش کرد ولي به رويه خودش نياورد . من هم که حشري شده بودم سعي کردم تا اون رو هم حشري کنم و اين موقعيت رو از دست ندم (البته من قبلا هم موقعيتهايي به دست آورده بودم ولي به نظرم مناسب نبودن ولي اينيکي بهترين و تاپ ترين موقعيت بود) دست به کار شدم. دست انداختم تو موهاش و داشتم با موهاش ور مي رفتم که احساس کردم يه آه ضعيف کشيد انگار کارا داشت خوب پيش مي رفت يه کم حرفاي احساسي و حشري زدم مثلا شروع به تعريف از موهاش کردم ه اون هم نامردي نکرد و با هام همکاري کرد . وقتي که ديدم ديگه با هام را مياد دست انداختم از زير پيرن سوتين هم نداشت (انگار شيطون ميدونست چي مي خواد بشه) و شروع کردم ماليدن سينه هاش آروم آروم هم سرم رو بردم پايين و شروع کردم به لب گرفتن ازش پيرنش رو در آوردم و شروع کردم به خوردن سينه هاش , سينه هاش ديگه کاملا سفت شده بودن وقتي سره سينش رو گاز ميگرفتم و يا با دندون مي کشيدم يه آه ناز مي کشيد که هنوز تو گوشمه.يواش يواش دستم رو بردم تو سرتش که ديگه کاملا خيس بود . با کمک خودش شلوارک و شرتش رو در آوردم و شروع کردم به خوردن کوس و چوچولش با تکونايي که به خودش ميداد مي فهميدم که داره لذت تمام رو ميبره آروم پاهاش رو بردم بالا و شروع کردم به خوردن کوسش و بعد هم به سراغ کونش رفتم داشت حال مي کرد که گفت بسه مي خوام با تو به اورگاسم برسم من هم کارم رو قطع کردم و حالا نوبت فائزه عزيزم بود لباسام رو در آورد و کيرم رو که سه برابر راست کرده بود را انداخت تو دهنش به حدي عالي ساک ميزد که فکر کردم اينکارست (يعني ازش بعدا هم پرسيدم و گفت نه من از فيلمها ياد گرفتم , واقعا عجب قدرت يادگيري اي داره اين دختر دايي ما) بحدي قشنگ مي خورد که نمي خواستم از دهنش در بيارم ولي نمي شد چون داشتم ارضا مي شدم .کيرم رو از دهنش کشيدم بيرون و بهش گفتم به حالت سگي بخواب اون هم انجام داد و من دوباره رفتم سراغ سوراخ کونش و شروع به خوردن کردم (آخه نمي دونيد چقدر خوش مزس که) سوراخ ريزش رو با زبون باز کردم و سر کيرم رو گذاشتم دم درکون فازي جون و با يه فشار سر کيرم رو وارد کردم يه لحظه انگار خيلي دردش اومده باشه خودش رو سفت کرد و من هم يکم همونجور نگه داشتم تا سوراخ خانم بيشتر وا بشه بعد يه ديقه دوباره شروع کردم و کيرم رو تا ته وارد کردم اون که ديگه دردش تبديل به لذت شده بود داشت آروم آه و ناله مي کرد چون مي ترسيد کسي صدامون رو بشنوه . خيلي داشتيم حال مي کرديم مخصوصا اون چون من هم رو کونش کار ميکردم هم با دستم چوچولش رو مي ماليدم و هم سينه هاش رو ولي هرچي بود خيلي خوب بود بعد حدودا 25 ديقه ديدم داره يه تکون هايي به خودش ميده بهش گفتم چيه داري ارضا ميشي گفت آره منم بهش گفتم صبر کن تا منم بيام و من سرعت تلمبه زدنم رو بيشتر کردم و با هم و همزمان به ارضا رسيديم و يهو انگار که ضعف کرده باشيم با هم افتاديم بعد نيم ساعت بيدار شديم و نوبتي رفتيم خودمون رو شستيم چون تابلو نشه و اومديم لباس پوشيديم و خوابيديم من که نفهميدم کي خوابم برد.صبح که با تکون هاي زنداييم بيدار شدم ديدم هنوز فائزه خوابه البته صبح هم نبود ساعت 11:30 بود و حالا با کمک زن دايي فازي رو بيدار کرديم و رفتيم يه صبحونه مفصل خورديم چون هيچ انرژي برامون نمونده بود.من عصر از اونجا اومدم و فازي براي بدرقم تا حياط اومد و ازم تشکر کرد من هم ازش تشکر کردم و بهش گفتم خيلي خوب بود و مرسي بعد يه لب کوتاه گرفتيم و من اومدم . از اون به بعد من و فازي خيلي بهم نزديک شديم و سکسهاي زيادي با هم داشتيم اميدوارم خوشتون اومده باشه لطفا نظرهم يادتون نره مرسي تا داستان بعد خداحافظ.فرستنده: رامين